کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده
کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته
کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت
گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده
کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام
کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام
و چقدر به حضور سبزت محتاجم
و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم
تو هم به من فکر می کنی؟
†ɢα'§ :
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی، یک آه چقدر وزن دارد
†ɢα'§ :
وقتی درآغوشم بودچشمانش را بست نمیدانم از احساس زیاد بود یا خودش رادرآغوش دیگری تصورمیکرد...!
†ɢα'§ :
دختر پسري با سرعت120کيلومتر سوار بر موتور سيکلت
دختر:آروم تر من ميترسم
پسر:نه داره خوش ميگذره
دختر:اصلا هم خوش نميگذره تو رو خدا خواهش ميکنم خيلي وحشتناکه
پسر:پس بگو دوستم داري
دختر :باشه باشه دوست دارم حالا خواهش ميکنم آروم تر
پسر:حالا محکم بغلم کن(دختر بغلش کرد)
پسر:ميتوني کلاه ايمني منو برداري بذاري سرت؟اذيتم ميکنه
و.....
روزنامه هاي روز بعد: موتور سيکلتي با سرعت 120 کيلومتر بر ساعت به ساختماني اثابت کرد موتور سيکلت دو نفر سرنشين داشت اما تنها يکي نجات يافت حقيقت اين بود که اول سر پاييني پسر که سوار موتور سيکلت بود متوجه شد ترمز بريده اما نخواست دختر بفهمه در عوض خواست يکبار ديگه از دختر بشنوه که دوستش داره(براي اخرين بار)
†ɢα'§ :
یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!
یه عالمه اشک توی چشماته!
یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...
باید بگی : خب... خدافظ ...!
†ɢα'§ :
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر

وقت خواب است و دلم پیش تو سرگردان است
شب بخیر ای نفست شرح پریشانی من
ماه پیشانی من دلبر بارانی من۰۰۰۰۰
†ɢα'§ :
پیش از این ها فکر می کردم خدا با بنده هایش دوست نیست فکر می کردم که او اینجا و این نزدیکی ها نیست فکر می کردم که او دور است اشکهایم را نمی بیند شادی چشمان خیسم را نمی خواهد افسوس........ دیر فهمیدم او همیشه با من بوده است مهربان و مهربان در کنارم بوده است!!!
†ɢα'§ :
این سوی زندگی من و تو هستیم و آن سوی دیگر سر نوشت ! این سو دستها در دست هم است و آن سو عاقبت این عشق !
به راستی آخر این داستان چگونه است ؟ تلخ یا شیرین ؟
سهم من و تو جدایی است یا برابر است با تولد زندگی مان ؟
چه زیباست لحظه ای که من به
سهم خویش رسیده باشم و تو نیز به ارزوی خود !
چه زیباست لحظه ای که سر نوشت
با دسته گلی سرخ به استقبال ما خواهد آمد!
چه تلخ است لحظه جدایی ما و چه غم انگیز است لحظه خداحافظی ما !
این سوی زندگی ما در تب و تاب یک دیدار می باشیم ....
و آن سوی زندگی یک علامت سوال در آخر قصه من و تو دیده می شود !
آیا ما به هم میرسیم یا نمیرسیم ؟
سرانجام این داستان به کجا ختم خواهد شد ؟
†ɢα'§ :
همیشه که نباید بگی دوستت دارم!! بعضی وقتها باید خودتو بزنی به گیجی اونوقت طرفت بهت بگه چرا هر چی من میگم گوش نمیدی؟ بعد برگرده تو چشات نگاه کنه و اون وقت با نگاه بهش بگی دوستت دارم...
†ɢα'§ :
مدتيــ ــــــ استـــ كه ديگر نهـــ باراني استـــ و نه ابريـــ ،
اين روزها تنها يكــــ قلب استــــ ــــ كه پر از درد دل استـــ!
نمي داند درد دلشــــ را به چهـــ كسيــ ــ بگويد؟
پســـ اي بارانـــ ببار كه درد دلمـــ را به تو بگويمـــ ...
بگذار منـــ نيز مانند تو و همراه با تو ببارمــ ــــ ...
ببارمـــ تا خاليــــ شوم ، از غصهـــ ها از دلتنگيــــ ها رها شومـــ ـــ ...
اگر دستيـــ نيست براي آنكهـــ اشكهايمـــ را از گونه هايمــــــ كند
اي بارانـــ تو ميتوانيــــ با قطره هايتـــ اشكهاييــــ كه از گونه هايمــــ
سرازير شده استــــ را پاكـــــ كنيــــ ...
اگر كسيـــــ نيست كه در کنار من قدم بزند و با منــــ درد دل كند ،
اي باران تو بيا بر من ببار تا خيســ خيســـ شوم ، خيس تر از پرنده ايــــ تنها كه
†ɢα'§ :
باران آمد و نغمه های سرد زمستان را
بر گونه های تب كرده ام سرود
باران آمد
و طرح لبخندم را
جان دوباره ای بخشيد
دوباره باران
بر جای جای بودنم بارید
و سايه های مردد را
از پيشانی ام زدود
و چه باران زيباست
آنگاه كه می بارد
بر لای لای گرم دلتنگی
†ɢα'§ :
فقط پلی بودم برای عبورت
فکر تخریب من نباش به آخر که رسیدی دست تکان بده
خودم فرو می ریزم...
†ɢα'§ :
خودم میدانم کهنه شده ام و تکراری...!
آنقدر کهنه که میشود روی گرد و خاک تنم یادگاری نوشت..
بنویس و .....برو!
†ɢα'§ :
وقتی دلم بهونه بودنتو میگیره..... با شنــیدن هر صدایی اشکم درمیاد....
چه بـرسه تـــو صدام کنی....
دلم بهونه میگیره تو آغوشـــت گم بشم.....
و من با چشمایه خیس خودخواهانه آرزو میکنم....
همیشـــه داشـــتنه تـــــــــو رو ......
†ɢα'§ :
گاهی فقط گاهی... با یک نگاه... با یک نفس شاید مواظبم بودی پس بگذار و بگذر نگران من نباش خواستی بیا و مرا ببین من هنوز تکیه به دیوار دلواپسی ایستاده ام
†ɢα'§ :
با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی و
تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد
با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم
آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم
با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد
خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد
با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را
شعری که اولش عطر نفسهای تو را میدهد و آخرش طعم نفسهایت را
حالا میفهمم عشق چقدر زیباست
حالا میدانم که عاشقترینم و میدانم با تو چقدر زندگی زیباست
با آمدنت چشمهایم را بستم و در قلبم با چشمهایت عهد بستم که همیشه مال توام
همانگونه که میخواهی مال تو میشوم
از آغاز جاده تا پایانش همراه تو باشم ، تا در نفسهای عاشقی ، هوای پاک تو باشم
تو همانی که میخواستم ، میخواهم من نیز همانی که تو میخواهی باشم
با آمدنت بی نیازم از همه چیز و همه کس
تنها تو را ، تنها عشق تو را میخواهم و بس !
تو را میخواهم که با آمدنت دلم را سپردم به چشمانت
تا با طلوع چشمان زیبایت سرزمین دلم از نور برق چشمانت روشن شود
تا در این روشنی به سوی تو پرواز کنم و بگویم خوشحالم از آمدنت
با آمدنت اینگونه شد راز زندگی ام ، اینگونه شد که تو شدی همراز زندگی ام
و با تو ای همراز زندگی اینگونه آخرش شدی همه زندگی ام
†ɢα'§ :
وقتی به دنیا می آییم در گوشمان اذان می گویند و وقتی می میریم
برایمان نماز می خوانند زندگی چقدر کوتاه است فاصله ی بین اذان تا نماز.....
†ɢα'§ :
چوبه ی دار برپا می کنند، بیرون سلولم.
25 دقیقه وقت دارم.
بیست و پنچ دقیقه دیگر بیشتر زنده نیستم
24 دقیقه وقت دارم.
آخرین غذای من کمی نان و آب است ولی از گلویم پایین نمیرود.
23 دقیقه وقت دارم.
هیچ کس نمی پرسد چه احساسی دارم.
22 دقیقه وقت دارم.
به فرماندار نامه ای نوشتم، لعنت خدا به همه ی آن ها.
آه...21 دقیقه مانده.
میخواهم با رئیس زندان صحبت کنم، رفته است نهار بخورد.
20 دقیقه دیگر وقت دارم.
کلانتر می گوید،(پسر،می خواهم مردنت را ببینم)
19 دقیقه مانده.
می خندم ... خنده ی من از گریه ی گرگ بدتر است.
18 دقیقه وقت دارم.
وکیلم می گوید، متاسفانه نتوانستم کاری برایت انجام بدهم.
17 دقیقه مانده.
اشکالی ندارد، خیلی ناراحتی بیا جایت را با من عوض کن.
16 دقیقه وقت داری.
رئیس زندان را صدا می زنم تا بیاید و به حرف هایم گوش دهد.
15 دقیقه وقت دارم.
می گوید:(یک هفته،نه،سه هفته ی دیگر خبرم کن
حالا فقط 14 دقیقه وقت داری)
پدر روحانی می آید تا روحم را نجات دهد،
در این 13 دقیقه ای که مانده.
از آتش و سوختن می گوید، اما من احساس می کنم که سخت سردم است.
12 دقیقه ی دیگر وقت دارم.
چوبه ی دار را آزمایش می کنند، پشتم می لرزد.
11 دقیقه وقت دارم.
چوبه ی دار عالی است و کارش حرف ندارد.
10 دقیقه ی دیگر وقت دارم.
منتظرم تا معجزه ای شود ... آزادم کنند.
در این 9 دقیقه ای که مانده.
اما این که فیلم سینمایی نیست، بلکه... خب، به جهنم.
8 دقیقه ی دیگر وقت دارم.
حالا از نردبان بالا می روم تا بر سکوی اعدام قرار گیرم.
7 دقیقه ی دیگر وقت دارم.
بهتر است حواسم جمع قدم هایم باشد و گر نه پاهایم می شکند.
6 دقیقه ی دیگر وقت دارم.
حالا پاهایم روی سکوست و سرم در حلقه ی دار ...
5 دقیقه ی دیگر مانده.
کاری نمیشود کرد. بیخیال دنیا.
4 دقیقه ی دیگر مانده.
حالا می توانم تپه ها را تماشا کنم، آسمان را ببینم.
3 دقیقه ی دیگر مانده.
صدای گنجشک ها را میشنوم.
2 دقیقه ی دیگر مانده.
سکوت و آرامش محض، نه در بیرون، در درون. دیگر هیچ چیز مهم نیست.
حتی 1 دقیقه ی باقی مانده.
....
از زندان تن وزندگی آزاد شدم.
تا بینهایت وقت دارم.
†ɢα'§ :
رفــــــت!
پر کشیــــــــد!
روحــــــــــش طاقــــــت ایـــــــن دنیـــــــــا را نـــداشتـــــ!
دنــــــیا برایــــــش قفــس بود....
قفســــــــــی تنـــــگ..!!
ســـــردش استــــ !!!
امشــــــب مهمــــــــــان خــــــــــــاک ســــرد اســــت!!!
پــــــــرواز کرد!!
خوشــــا بهــــ حــــالشــــــ....
اما مـــــن چــــه کنمـــــــ بــــا ایـــــن همهــ دلـــــتنگـــــــــــی؟؟؟؟
†ɢα'§ :
هیچ چیز گــــــــــران تر از اشـــــــک یک زن وجود ندارد...! هنگامی که یک قطره بیرون می آید...
اول با خط چشم "Lancome" و...
و ریمل مژه "Dior" مخلوط میشود...
پس از آن هنگامی که پایین می آید و به گونه میرسد...
با "Chanel blusher" و "Estee Lauder Foundation" مخلوط میشود...
و در صورت لمس لب ها، با رژ لب "Clinique" مخلوط میشود...
این به این معنی است که یک قطره است به ارزش حــــــداقل $60 با دلاری ۳۵۰۰ هم بگیری ۲۱۰ هزار
تومن میشه. تازه اگه اینا رو خودش زده باشه .
†ɢα'§ :
اینجا زمین است، زمین گرد است
تویی که مرا دور زدی!
فردا به خودم خواهی رسید
حال و روزت دیدنیست
†ɢα'§ :
دارم با نبودنـَتـــ كنار مے آیـَم
فقط
با بودنـَتــ كنارَش
كنار نمے آید دلـَمـ
بهانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد...
من تو را در قلبم دارم
نه در دنیا ...
تــــو هــــم شــــده ای انقــــلاب زنــــدگــــی مــــن
حــــالا هــــر آنچــــه در زنــــدگــــی مــــن اســــت تــــاریــــخ دار شــــده
قبــــل از "تــــو" ....
بعــــد از "تــــو"....
دیـــــگر بتــــو فکـــر نـــمیـــکنـــم ....
گنـــاه اســـت ...
چـــــشم داشــــتن به مــــالِ غــــریبــــه هــــا...!!!
قلبم تیر می كشد !.!.!
این تنها طرحیست كه از تو در سینه ام یادگار مانده است !.!.!
خوب من ...
سیب را چیدم
تـا ببینی تو را میخواهم ،
نه بهشت را . . .
سیصد و شصت و پنجمین روزی است که
نه نامه ای بسته شد به پای پرنده ای
و نه پرنده ای نشست لب پنجره اتاقـــِـ زیر شیربانی ...
نکند فراموشکار شده ای ...
.
.
.
دلم محکم چکی زیر گوشــِـ عقــل زد و گفت :
زبانت را گاز بگیر ..
جایی هست که دیگه کم میاری
از اومدن ها , رفتن ها , شکستن ها . .. .
جایی که فقط میخوای یکی باشه ، یکی بمونه نره
واسه همیشه کنارت باشه
من الان اونجام .....!
... تو کجایی ؟
†ɢα'§ :

فقط چند لحظه کنارم بشین,یه رویای کوتاه تنها همین
ته آرزوهای من این شده,ته آرزوهای مارو ببین
†ɢα'§ :

یادت باشددلت که شکست,سرت را بگیری بالا
تلافی نکن,فریاد نزن,شرمگین نباش
دل شکسته گوشه هایش تیز است
مبادا دل و دست آدمی که روزی
دلدارت بود زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش و ساکت...
†ɢα'§ :
ϰ-†нêmê§ |
صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد